۷ نکته مهم که شاید در مورد فعالیت خیریه های ایرانی ندانید!

در خصوص فعالیت‌های خیریه در ایران ذکر چند نکته ضروری است. امیدوارم شما موارد زیر را بررسی و نقد کرده و در صورتی که نتیجه‌گیری خاصی دارید آن را برای من هم بنویسید:

۱) در ایران به طرز عجیبی با تعدد مراکز خیریه مواجه هستیم. واقعیت این است که اگر من به عنوان یک فرد، حجم پول یا سرمایه‌ قابل توجهی داشته باشم، به موسسات دیگر اعتماد نمی‌کنم و ترجیح می‌دهم یک موسسه‌ خیریه‌ جدید تاسیس کنم تا دقیقاً بر اساس اهداف و ارزش‌های من کار کند. نتیجه این می‌شود که بازار کار خیر، دارای ساختار بسیار غیرمتمرکز می‌باشد. کافی است به یک نمایشگاه یا یک کنفرانس خوب بروید و تعداد زیادی غرفه‌های خیریه را ببینید که در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و هر کدام تلاش می‌کنند شما را به پرداخت کمک مادی، ترغیب و گاهی «وادار» کنند. همیشه با خودم فکر کرده‌ام که کاش فعالیت‌های خیریه در ایران تا حدی تجمیع می‌شد تا ما با تعداد کم‌تری موسسه، اما با ابعاد بزرگ‌تر و قدرت بیش‌تر مواجه بودیم. به این شیوه نظارت بر موسسات خیریه نیز کار ساده‌تری بود. اما چه می‌توان کرد که خیریه‌ها نیز در ایران تابع همان اصول صندوق‌های قرض‌ الحسنه و حتی تابع اصول «بقالی»ها هستند. وقتی چند برادر هم با هم بقالی می‌زنند، به محض اینکه درآمدشان از حد مشخصی بیش‌تر شد، دیواری در آن میان می‌کشند و دو بقالی کوچک‌تر ایجاد می‌شود! حالا هر کس به سلیقه‌ خود کالا می‌آورد و به سلیقه‌ خود می‌فروشد.

۲) کمک‌های خیریه در ایران به ساده‌ترین و کوته‌نظرانه‌ترین شکل ممکن است. همه‌ موسسات از شما «پول» می‌خواهند. تو گویی که تنها مشکل جامعه نبودن پول است. بسیاری از موسسات خیریه در ایران یک «گدایی سازمان‌ یافته» را ترویج داده‌اند. نوعی گدایی که در آن، از افراد و سازمان‌ها و موسسات، پول دریافت می‌شود تا در میان فقرا توزیع شود! این شیوه‌ی گدایی (یا اجازه‌ بدهید بگویم: کار خیر) بد نیست. اما هرگز نمی‌تواند مولد باشد. با این شیوه ۲۰۰ سال دیگر هم در این کشور هم گدا داریم و هم گداخانه و این بازی همچنان ادامه خواهد یافت.

۳) بگذارید شفاف‌تر بگویم. وقتی من یک موسسه‌ خیریه تاسیس می‌کنم و یقه‌ مدیران شرکت‌ها را می‌گیرم تا آن‌ها هم با هزار ناز و اطوار و منت، چند میلیون یا چند ده میلیون تومان را به موسسه‌ من کمک کنند، عملاً از ظرفیت اجتماعی این مراکز و شرکت‌ها استفاده نکرده‌ام. شرکت‌ها هم برای اینکه اعلام کنند «ما خوب هستیم» و «مسئولیت اجتماعی» را می‌فهمیم، با علاقه‌ و استقبال، این فعالیت‌ها را حمایت می‌کنند. دیگر کسی از آن‌ها نمی‌پرسد که این «کار خیر» شما و «مسئولیت اجتماعی شما» چند دهم درصد کل درآمد شماست؟ اما از شرکت‌ها می‌توان کارهای خیر بهتری خواست. کافی است هر شرکت در طول سال، چند ده نفر یا چند نفر یا چند صد نفر را به عنوان کارآموز، در مجموعه‌های خود بپذیرد. حتی اگر این پذیرش رایگان هم باشد و حقوقی به کارآموزان داده نشود تبعات خوبی وجود خواهد داشت: این کارآموز زمانی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شود، به جای گدایی شغل با یک رزومه‌ خالی پر از مهارت‌های بی‌خاصیت، می تواند مدعی باشد که چند ماه در یک شرکت معتبر کار کرده است. حتی اگر نیروی کار ارزشمندی باشد، از این شانس برخوردار است که در یکی از همین مجموعه‌ ها مشغول کار شود. اما راستی چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ چرا کار خیر ما، یک کار پیش پا افتاده‌ی سطحی در اندازه‌ی «صدقه‌ دادن» است؟

۴) به نظر من مهم‌ترین دلیل، در دید سطحی جامعه به کار خیر خلاصه می‌شود. هیچ مدیری نمی‌تواند بگوید من به عنوان کار خیر، ۱۰۰ نفر کارآموز را به شرکتم دعوت کردم تا برای من کار کنند. مردم کمتر به این نکته دقت می‌کنند که حضور یک کارآموز حتی بدون دریافت حقوق، برای یک شرکت به معنی «هزینه» است و این هزینه‌ای که شرکت صرف می‌کند در بلندمدت برای جامعه به ارزش تبدیل می‌شود. احتمالاً مردم خواهند گفت: «این سرمایه‌داران زالو صفت را ببین که از جوانان دانشجوی ما هم کار مفت می‌کشند!». چنین می‌شود که مدیر یا مالک یک شرکت، تصمیم می‌گیرد از همان مکانیزمی که در کودکی استفاده می‌کرد و سکه در صندوق صدقات می‌انداخت. در دهه چهارم و پنجم زندگی هم استفاده کند. تعداد سکه‌ها بیش‌تر شده و صندوق‌ها بزرگ‌تر. اما مدل فکر کردن و کمک کردن، هم‌چنان کودکانه است.

۵) جامعه‌ ما در نگاه به کار خیر، مشکل دیگری هم دارد و آن اینکه حاضر نیست بپذیرد که کار خیر، «هزینه‌های ستادی» هم دارد. به هر حال باید بپذیریم که یک موسسه‌ خیریه بزرگ و حسابی، نیازمند «روابط عمومی» قدرتمند است. هم‌چنان که نیازمند «واحد بازاریابی خوب» و هم‌چنان که نیازمند «واحد سرمایه‌گذاری قدرتمند و اثربخش». اما افرادی که در این زمینه قدرتمند باشند، حقوق می‌خواهند. حالا با خود فکر کنید که یک موسسه‌ خیریه، حقوق ماهی چند میلیون تومانی به یک متخصص بازاریابی یا برندینگ یا تبلیغات یا روابط عمومی بدهد. مردم آن موسسه را به عنوان «خائن در امانت» تکفیر خواهند کرد. نتیجه این می‌شود که نیروهای انسانی گرانقیمت و ارزشمند، کار خیر را رها می‌کنند و کسانی در موسسات به «موتور تفکر» تبدیل می‌شوند که از تمام کار خیر، یک «دل پاک» را به ارث برده‌اند. قصد من در این نوشته زیر سوال بردن انسان‌های توانمند و ارزشمندی نیست که وقت خود را به رایگان در اختیار موسسات خیریه قرار می‌دهند، من از این انسان‌ها کم نمی‌شناسم. اما حرف من این است که تکیه بر «نیت خیر» برای بنای یک «موسسه‌ خیریه» کافی نیست. موسسه‌ خیریه یک سازمان است. مثل هر سازمان دیگری استراتژی می‌خواهد. بازاریابی می‌خواهد. روابط عمومی می‌خواهد. برندینگ می‌خواهد. ساختار سازمانی می‌خواهد. مدیریت ارتباط با مشتری می‌خواهد و  ده‌ها مورد دیگر. مواردی که باید بر اساس «علم» و نه با تکیه بر «نیت خیر» بنا شوند. چنان که در تشکیل دادگاه و تنظیم قانون و … نیز فرض بر سالم بودن همه نیست که اگر بود قانونی لازم نبود. ساختار صحیح ساختاری است که انسان‌ها با نیت نادرست هم در آن نتوانند دست از پا خطا کنند. اینجاست که «تعهد» رنگ می‌بازد و «تخصص» می‌تواند مجالی برای عرض اندام پیدا کند.

۶) قبلاً در زمینه‌ برخی کمپین‌های تبلیغاتی که اخیراً برای موسسات خیریه رواج پیدا کرده است نوشته‌ام و نمی‌خواهم اینجا تکرار کنم. حتی نمی‌خواهم آنها را تایید یا تکذیب کنم. اما اگر کمپین‌هایی را می‌بینیم که از منافع مادی و معنوی، سهم زیادی برای سرمایه‌ گذار ایجاد شده و سهم بسیار کمی برای موسسات خیریه می‌ماند، دلیلش ضعف موسسات خیریه در برنامه‌ریزی داخلی و طراحی کمپین‌های اثربخش است. و باز تکرار می‌کنم که موسسات خیریه در این زمینه مقصر نیستند. آن‌ها هم مثل من و شما گیاهی هستند که در خاک فرهنگی امروز ایران، رسته‌اند و از این خاک و از این فرهنگ، در این نقطه از تاریخ و جغرافیا، گیاه بهتری نمی‌تواند رست.

۷) استراتژی تبلیغاتی نهادهای خیریه هم بعضاً رقت انگیز است. تصویر کودکان بدبخت و فلک زده، خانه‌های خراب، نگاه‌های ملتمس و … بهترین شیوه‌ تبلیغات نیست. برخی از این موسسات را می‌شناسم که مثلاً درفیس بوک یا جاهای دیگر، حضور آنلاین دارند و هر روز تصاویر رقت‌باری از مستمندان و فقیران را نشان می‌دهند و انتظار دارند که من و شما هم صفحه‌ آن‌ها را «لایک» کنیم. به نظر من لایک کردن صفحه‌ این نوع موسسات یک نوع «مازوخیسم» محسوب می‌شود که انسان سالم به ندرت، تصمیم به انجام آن می‌گیرد. آیا روش بهتری وجود ندارد؟ واقعیت این است که چرا. ما هنوز به خاطر نسپرده‌ایم که در تبلیغات، باید حداقل ۷۰٪ محتوا آموزشی بوده و حداکثر ۳۰٪ محتوا تبلیغی باشد. ای کاش یک موسسه‌ خیریه، که به فرض در زمینه‌ کمک به تحصیل دانش‌آموزان فعال است، صفحه‌ای درست می‌کرد به نام «اصول تربیت فرزند و ارتباط با فرزند». هر روز عکس و تصویر جوانان و نوجوانان را در بهترین لباس‌ها و پوشش‌ها می‌گذاشت و از متخصصان می‌خواست که چند پاراگراف در خصوص تربیت بهتر فرزند،‌ مطلب بنویسند. در قسمت بالای صفحه هم یک علامت کوچک می‌گذاشت که:‌ «حالا که امکان تربیت و آموزش صحیح فرزند خود را دارید، به کسانی هم فکر کنید که دغدغه‌های مالی کوچک، مانع فکر کردن به دغدغه‌های بزرگ زندگی» برای آن‌ها شده است. یک شماره حساب ساده می‌توانست پول بیش‌تری را با رضایت بیش‌تر و به شکل مولد‌تر برای کودکان بی‌سرپرست یا بد‌سرپرست یا طبقات پایین‌تر جامعه فراهم سازد. «اندوه فروختن» و «ترحم خریدن» ابزاری نیست که در بلندمدت دوام و قدرت داشته باشد.

خلاصه‌ حرفم، جمله‌ی زیبای ولتر است که در حد یک آیه‌ آسمانی دوستش دارم آنجا که می‌گوید: «جاده‌ جهنم را با نیت‌های خیر سنگ‌فرش کرده‌اند…» و جمله‌ آخر اینکه، همه‌ حرف‌های بالا و همه‌ی درد و دل‌هایی که گفتم نباید باعث شود که من و شما به «محک» یا «بنیاد کودک» یا «بهنام دهش پور» یا «جمعیت امام علی» و … کمک نکنیم. باید به آن‌ها کمک کنیم و در عین حال به راه‌حلی بیندیشیم که در بلندمدت، «گدایی سازمان‌یافته» تنها راه سیر کردن شکم عزیزترین هم‌وطنانمان نباشد…

محمدرضا شعبانعلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.